ستارخان سردار ملی اگر حتی یک روز از زندگیام باقی مانده باشد آن را هم صرف استقلال و حفظ کرامت ایران خواهم کرد.
ستارخان
به گزارش هفت هنر : اینها سخنان یکی از اشخاص مهم تاریخ ایران است که نامش در ایران به عنوان سردار پُرافتخار و تسلیم ناپذیر جاودانه شد.
تولد سردار
ستارخان در بیست و هشتم مهر 1245 در روستاهای اطراف ورزقان به دنیا آمد. او سومین پسر حسن قره داغی بود. پدر ستارخان به شغل بزازی و پارچه فروشی مشغول بود.
کودکی
ستارخان در کودکی به همراه پدر و برادرانش اسماعیل و غفار به همان شغل پدر یعنی بزازی و پارچه فروشی در روستاهای ارسباران مشغول بودند.
علاقه به تیراندازی و تاختن
ستارخان و برادرانش اسماعیل و غفار از همان کوودکی به اسب سواری و تیراندازی علاقه شدیدی داشته و تمرینات سختی را پشت سر میگذاشتند.
اعدام برادر بزرگتر ستار و شروع مخالفت با حکومت
برادر بزرگ ستارخان اسماعیل به تب لوطی منشی و مرامی به یکی از افراد مخالف حکومت پناه داد و به همین دلیل دستگیر شده و اعدام شد. همین دلیل باعث خشم و نفرت در دل ستارخان شده و این دلیل مخالفت او با حاکم شهر شد.
مهاجرت به تبریز
ستارخان به همراه خانوادهاش به تبریز مهاجرت کرده و در محله امیرخیزی سکونت یافت. محله امیرخیزی مکان لوطیهای شهر بود که یک دسته از آنها به مذهب شیعه و دسته دوم به مذهب شرعیه گرایش داشتند. ستارخان در زمره گروه لوطیهای مذهب شیعه درآمد.
سفر به عراق
ستارخان مدتی به عنوان تفنگچیان سواران حاکم خراسان محسوب میشد و برای عتبات عالیات به عراق سفر کرد، بعد از گذشت مدتی به تبریز برگشت و به عنوان مباشری املاک محمدتقی صراف برگزید شد.
از مباشری املاک تا ژاندارمری
ستارخان بعد از ورود به تبریز به کارهای متفاوتی از جمله مشاوری املاک، پرورش اسب و پارچه فروشی روی آورد؛ اما در آخر به توصیه رضا قلی خان سرتیپ وارد خدمت ژاندارمریه شد و حفاظت راه مرند خوی که پاتوق قاچاقچیان و دزدان بود را به عهده گرفت.
برگزیده شدن به سمت تفنگداران ولیعهد
ستارخان بعد از گذشت مدتی موردتوجه مظفرالدین میرزا (ولیعهد) قرار گرفت و علاوه بر دریافت لقب خان از تفنگداران ولیعهد در تبریز منتخب شد.
دفاع از مظلومان
ستارخان که به لوطیگری شهرت یافته بود، نمیتوانست در برابر ظلم و زور بیتفاوت باشد. از اینرو، در یک قضیه برای دفاع از حق مظلوم در مقابل ماموران ولیعهد ایستاد. از این رو نیروهای ولیعهد به تعقیب او رفتند و ستارخان مجبور به ترک تبریز شد.
رابین هودِ ایران
ستارخان بعد از اینکه از تبریز گریخت به خاطر مظلومان و فقرا به راهزنی مشغول شده و از ثروتمندان و مفت خوران میدزدید و به فقرا و نیازمندان میداد. از این رو شهرت بسیاری در کل آذربایجان بدست آورد.
بازگشت به تبریز
ستارخان بعد از مدتی به واسطه بزرگان و نامداران تبریز، به تبریز بازگشته و به شغل خرید و فروش اسب مشغول شد.
امانت دار ثروت مردم در تبریز
ستارخان به قدری در شهر مورد احترام و اعتماد مردم بود که افراد مال و ثروتشان را به امانت پیش او میگذاشتند. از این رو جایگاه ویژهای در بین مردم داشت.
هوش فوق العاده
ستارخان هیچگاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستیاش او را زبان زد کل ایران کرد.
آغاز انقلاب مشروطه
در تیرماه 1287 هجری شمسی شاه دستور داد تا مجلس را به توپ ببندد. علاوه بر این، زندانی، تبعید و اعدام آزادیخواهان و مشروطهطلبان کلید خورد.
ناخشنودی از تعطیلی مجلس و اقدامات محمدعلی شاه، باعث ناآرامیهای گسترده در تبریز شد و مقاومت این شهر به تحریک مشروطهخواهان در شهرهای دیگر انجامید.
11 ماه مقاومت در تبریز بی آب و نان
تبریز به مدت 11 ماه در محاصره دشمن بود در تمام مدت از رسیدن آب و آذوقه به شهر جلوگیری میشد. وضعیت مردم به قدری وخیم شده بود که مردم به ناچار روی به خوردن یونجه و علف آورده بودند.
رسانه های اروپایی و نوشتن از رشادت های ستارخان و مردم تبریز
رسانههای اروپایی در تمام زمان محاصره تبریز از رشادتها و شجاعت مردم به ویژه ستارخان مینوشتند، تا جایی که دیگر درتمام اروپا این خبر پخش شده بود که: محمد علی شاه قاجار توان شکست ستارخان را ندارد.
گروه فوق نجات
گروهی از نوجوانان و جوانان تبریز به نام گروه فوق نجات برای شکستن محاصره و رساندن آب و آذوقه به شهر تلاش کردند که متاسفانه هرگز موفق نشدند.
خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم
به گفته و نوشته کتابها یک روز ستارخان در روزهای سخت محاصره زمانی که مردم حتی یونجه هم برای خوردن نداشتند، با دیدن یک صحنه به گریه افتاد: فرزند خردسالی از شدت گرسنگی به مادرش التماس میکرد که برای او غذا تهیه کند و مادر مشتی بر خاک زده و گفت: ما خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم. این صحنه به قدری برای ستارخان مایه افتخار بود که به گریه افتاد.
حمله روسیه تزار به تبریز
روسیه تزار با موافقت انگلستان و شاه قاجار به سمت تبریز تاختند و مسیر جلفا را باز کرده و محاصره را شکستند.
تلگراف ستارخان به محمد علی شاه قاجار
ستارخان و دیگران مجاهدین تبریز که به شدت از تجاوز بیگانگان روس متنفر بودند، برای رفع تجاوز روسها تلگرافی به این مضمون به محمدعلیشاه فرستادند: شاه به جای پدر و توده به جای فرزندان است.
اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا به میان گزارند. ما هر چه میخواستیم از آن درمیگذریم و شهر را به اعلیحضرت میسپاریم. هر رفتاری که با ما میخواهند بکنند و اعلیحضرت بیدرنگ دستور دهند که راه خواربار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران بازنماند.
محمدعلی شاه پس از دریافت این تلگراف به نیروهای دولتی دستور ترک محاصره داد.
سقوط تبریز
ستارخان و آزادی خواهان تبریز از تجاوز روسیه تزار به ایران به شدت عصبانی شدند. روسها بر خلاف دستور محمد علی شاه قاجار نه تنها نیروهای خود را عقب نکشیدند بلکه به تبریز حمله کردند و شهر سقوط کرد.
در تمام آن مدت ستارخان به همراه یارانش مقابل نیروهای روسیه مقاومت کردند و هرگز سرشان را پیش دشمن خم نکردند.
عقب نشینی به کونسولگری عثمانی در تبریز
ستارخان به همراه باقرخان و یارانش بعد از مقاومت طولانی مدت به ناچار به کونسولگری عثمان عقب نشینی کرده و در آنجا پناه گرفتند.
قتح پایتخت
شکستها پی در پی محمدعلی قاجار هویدا شد و مردم شهرهای دیگر هم انگیزه و جرأت یافتند و 2 ماه بعد مشروطهخواهان مسلح از شمال و جنوب به سمت تهران روانه شدند و واقعه «فتح تهران» رخ داد و محمدعلی را از سلطنت خلع کردند و مجلس را برپا کردند و فرزند او را به عنوان پادشاه انتخاب کردند.
شرح حمله به تهران
در روز 15 اردیبهشت 1288، چندصد نفر از نیروهای مشروطهخواه رشت به فرماندهی محمدولی خان تنکابنی و یپرم خان قزوین را تصرف کردند تا در گام بعدی به سمت تهران حرکت کنند.
از جنوب نیز نیروهای بختیاری، به رهبری سردار اسعد بختیاری در 31 اردیبهشت 1288 از اصفهان به سمت تهران حرکت کرد و در نهایت به اردوی گیلان که از کرج عبور کرده بود و به نزدیکی تهران رسیده بود، پیوست.
سردار مریم بختیاری و تعدادی از نیروهای بختیاری، قبل از ورود نیروهای مشروطهخواه، مخفیانه وارد تهران شدند تا به محض شروع درگیریها بتوانند در داخل شهر، در اطراف مجلس سنگربندی کنند.
نیروهای مشروطهخواه در روز 22 تیر موفق شدند وارد تهران شوند. زد و خورد در شهر به مدت سه روز ادامه یافت تا این که در روز 25 تیرماه، محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده شد و پایتخت به کنترل مشروطهخواهان درآمد.
در پی فتح تهران، مجلس عالی تشکیل شد که محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و فرزندش احمد میرزا به سلطنت منصوب کرد. عضدالملک، نایبالسلطنه، محمدولی خان تنکابنی رئیس دولت و وزیر جنگ، سردار اسعد بختیاری وزیر داخله و یپرم خان رئیس نظمیه تهران شدند.
دعوت از ستارخان به تهران
بعد از فتح تهران و برکناری محمد علی شاه قاجار فرزند او احمد شاه که فقط 13 سال داشت بر روی تخت پادشاهی مشروطه نشست و بعد از این اتفاق از ستارخان و باقر خان دعوت شد تا بخاطر شجاعتها و دلیری هایشان به تهران بروند.
یک نویسنده اینگونه شرح میدهد: پس از فتح تهران ستارخان به همراه باقرخان به تهران رفتند و با استقبال مشروطهخواهان مواجه شدند و وضعیت اینطوری بود: «در بین راه در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد آزادیخواه ضد استبداد، بهعمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزئینات و طاقنصرتهای زیبا و قالیهای گرانقیمت و چلچراغهای رنگارنگ گستردند.
در این حال به ستارخان لقب سردار ملی و به باقرخان لقب سالار ملی دادند.
مخالفت ستارخان با مشروطه خواهان
پس از انقلاب ستارخان به همراه یارانش در باغ اتابک سکونت کردند و در همین حال در مجلس قانونی تصویب شد که نیروهای مسلح باید اسلحههای خود را تحویل دهند اما ستارخان و یارانش به دلیل تجاوز روسیه از تحویل اسلحه خود سرباز زدند و همین دلیل باعث شد تا قوای مشروطه در سال 1289 به باغ اتابک حمله کرده و نیروهای اندک ستارخان را شکست دهند.
زخمی شدن و مرگ سردار ملی
درپی جنگی که برای تصرف باغ اتابک صورت گرفت از چندین عراده توپ و 500 مسلسل 60 تیر استفاده شد، به دنبال استفاده از این تجهیزات 300 نفر در 5 ساعت کشته شدند و ستارخان نیز از ناحیه پا دچار اصابت گلوله شد و به دست قوای دولتی افتاد.
مرگ ستارخان
ستارخان به دلیل جراحت قادر به فرار نبود درنتیجه توسط قوای دولتی دستگیر شد و در منزل صمصام السلطنه بختیاری همراه با تعدادی از تفتگدارانش خلع سلاح شدند.
به دنبال تمام این حوادث ستارخان نیز خانه نشین شد و پزشکان حاضر در تهران برای مداوای پای آسیب دیده اش اقدامات زیادی انجام دادند اما عفونتی که به دنبال شکستگی استخوان ایجاد شده بود قابل درمان نبود.
ستارخان دوبار تحت عمل جراحی قرار گرفت تا اینکه عفونت پای او را پاکسازی کردند و بعد از مدتی بهبود پیدا کرد اما نمی توانست بدون عصا راه برود.
بعد از گذشت چهارسال ستارخان در اثر آسیبی که از ناحیه پا دیده بود از دنیا رفت.
آرامگاه ستارخان
ستارخان در باغ طوطی تهران و در جوار حرم شاه عبدالعظیم حسنی دفن شد.
خانواده وی چندین بار تلاش کردند تا آرامگاهش را به تبریز منتقل کنند اما موفق نشدند. خانه ستارخان در محله امیرخیز تبریز و در خیابان شمس و کوچه ستارخان تبدیل به موزه شده است و گردشگران زیادی با سفر به تبریز از آن بازدید میکنند.