باقر خان سالار ملی : یکی از چهرههای مهم تاریخ مشروطه، باقرخان سردار بزرگ ایرانی است که به همراه دوست دیرینه خود یعنی ستارخان جنگیدند و پا به پای هم مقابل محاصره غیرانسانی در تبریز ایستادند.
باقر خان
به گزارش هفت هنر : اگر شما نیز به تاریخ ایران عزیزمان علاقه دارید، نگاهی بر زندگی باقر خان داشته باشیم.
تولد و اوایل زندگی
باقرخان، فرزند حاج رضا تبریزی در محله «خیابان» تبریز، گویا در 1278 متولد شد.
او مردی عامی و بیسواد بود که از زندگی او پیش از ظهور در نهضت مشروطیت، اطلاع چندانی در دست نیست.
ظاهراً در جوانی به بنایی اشتغال داشت و در محله خود به دلیری و عیاری شهره بود و به این سبب، یک چند کدخدای آنجا شد. گفتهاند که به روزگار ولیعهدی مظفرالدین میرزا در تبریز، در زمره فراشان یا یوزباشیان دستگاه او درآمد و در استیفای آذربایجان هم مدتی مأمور گردآوری مالیات بود.
شروع انقلاب مشروطه و سنگربندی در تبریز
پس از کودتای محمدعلی شاه قاجار بر ضدّ نظام مشروطه در جمادی الاولی 1326 و درپی بمباران مجلس و تفویض حکومت و شکست مشروطه خواهان در تهران، تبریز به حمایت از مشروطیت برخاست و مرکز مقاومت مشروطه خواهان از تهران به تبریز انتقال یافت.
همراه شدن با ستارخان
چون ستارخان نیز از امیرخیز به پا برخاست، «نایب باقرخان» (باقربنا) هم از محله خیابان به او پیوست و با مجاهدانی که گردآوردند، قصد تهران و کمک به مجلس شورا کردند، اما انجمن ایالتی تبریز که حضور آن دو را در شهر ضروری میدانست، مانع رفتن آنها شد.
در این میان مردم تبریز و مجاهدان اجازه ورود به عینالدوله و اردوی دولتی ندادند و ستار و باقر به اشغال ورودیهای شهر و سنگربندی در خیابانها دست زدند.
عینالدوله و محاصره تبریز
فرماندهی نظامی آذربایجان به کسانی چون محمد ولی خان تنکابنی و عینالدوله و عبدالمجید میرزا رسید.
انقلاب در آذربایجان اوج گرفت و محمدعلی شاه که به سابقه و تجربه میدانست که اگر مقاومت تبریزیان درهم شکسته نشود دامنه نهضت گسترش مییابد و سلطنتش را واژگون میکند، بیدرنگ دست به کار شد و سپاه مجهّزی برای سرکوبی تبریزیان گسیل داشت.
عین الدوله در رأس قوای اعزامی به قریه باسمنج واقع در دو فرسنگی تبریزِ آن زمان رسید و به انتظار رسیدن بقیه قوای خود از تهران و اردوهای دیگری که به ریاست خوانین متنفّذ محلی و مخالف مشروطیت تشکیل شده بود، از جمله سپاه ماکو، باقی ماند تا پس از رسیدن آنها یورش بزرگ خود را برای تصرّف شهر آغاز کند.
در ضمن این مدت انتظار، با ستارخان و باقرخان و انجمن تبریز به مذاکره پرداخت تا شاید تبریز را بدون جنگ بگشاید، اما مذاکرات به نتیجهای نرسید.
اقدامات شاه در مقابله با باقرخان و ستارخان
محمدعلی شاه، عبدالمجید میرزا عین الدوله را که مردی سرسخت و مستبد از خاندان سلطنت و فطرتا مخالف اعطای آزادی به ملت بود به سمتِ والیگری آذربایجان و فرماندهی کل اردوی اعزامی منصوب کرد و حاج مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) را که در میان مردم تبریز وجهه و اعتبار داشت و دوستی او را با مشروطه خواهان خوش نداشت از حکومت آذربایجان برداشت.
اولین رویارویی
در نخستین رویاروییهای قوای دولتی با مردم تبریز، حوزه نفوذ و اقتدار باقرخان که تقریباً به طور مستقل کار میکرد، چندان گسترده نبود، ولی به تدریج با ضعف مرتجعان و هواداران شاه، نفوذ بیشتری یافت؛ چنانكه با محاصره تبريز توسط قواي دولتى كه موجب بروز قحطى در شهر شد.
به ناچار باقرخان وظايف ديگري برعهده گرفت و اخطاريهها و اعلاميههاي «مجلس غيبى» يا شوراي مخفى تبريز، به مهر ستار يا باقر صادر مىگرديد.
گزارشها و مراسلات کنسولگریهای روس و انگلیس، حاکی از نگرانی مأموران بیگانه از فعالیتهای باقرخان و ستارخان است که به تعبیر آنها موجب اغتشاش در شهر شده بود.
پیوستن مردم به مشروطه خواهان
در اواخر رمضان 1326/ سپتامبر 1908 بازارهای تبریز بسته شد و انجمن ایالتی به تشکیل نیروهای نظامی به فرماندهی باقرخان و ستارخان دست زد که هزینههای آن را مردم میپرداختند.
در برخی منابع این هزینهها را از مالیاتهای خودسرانهای دانستهاند که توسط ستار و باقر وضع، و اخذ میشد.
مخبرالسلطنه مهدی قلی هدایت از فعالیت این دو، به مثابه اعمالی جابرانه و برای گردآوری مال سخن رانده، و به ویژه برخی کارهای باقرخان را «دیوانگی» خوانده است.
از برخی اظهار نظرهای دیگر هم برمیآید که باقرخان مردی تندخو و کم تحمل بود و گاه خلاف رسم و رویه کسی که رهبری جنبشی را در دست دارد، عمل میکرد؛ چنانکه یفرم خان که خود از سرانِ نامدار مشروطه بود، از برخی اعمال باقرخان به شدت انتقاد میکرد.
شروع جنگ
قوای دولتی شهر تبریز را محاصره کردند. نیروهای خواهان استبداد به سرکردگی شکراللّه خان شجاع نظام مرندی که خود نیز تیرانداز ماهری بود نقاط مرتفعِ حوالی رودخانه را تصرف و سنگربندی کردند و تیراندازی را آغاز نهادند.
نیروهای مشروطه خواه به رهبری باقرخان در نواحی جنوب رودخانه مستقر شدند و به حملات پاسخ دادند.
محاصره تبریز و زد و خورد میان دو طرف یازده ماه طول کشید تا سرانجام تبریزیان حملات قوای دولتی را دفع و آنها را ناگزیر به عقب نشینی کردند.
باقرخان در تمام این مدت گذشته از فرماندهی قوای مجاهد دوش به دوش مردم میجنگید.
قحطی در تبریز
محمدعلی شاه وقتی که از شکستن مقاومت تبریزیان ناامید شد، به رؤسای ایلات آذربایجان دستور داد تا با ایجاد قحط و غلای مصنوعی مقاومت مردم شهر را در هم بشکنند. راه تبریز به جلفا که تنها راهی بود که باز مانده بود بسته شد.
آذوقه به شهر نرسید و پس از چهار ماه محاصره، دکانها یکی پس از دیگری بسته شد و مردم فقیر و گرسنه دسته دسته از پای درآمدند.
با این وصف تبریزیان روحیه مقاومت را از دست ندادند؛ اما وجود اتباع بیگانه در تبریز که اکثر آنها را روسها تشکیل میدادند به دولتهای متبوع آنها اجازه میداد تا به بهانه حفظ جان اتباع خود دست به عمل بزنند.
تصرف تبریز به دست روسهای خائن
روسیه و انگلیس که پس از قرارداد 1907 هر کدام قسمتی از خاک ایران را عملاً در اختیار داشتند، توافق کردند که قوای نظامی روسیه وارد خاک ایران شود و راه رسیدن آذوقه به تبریز را باز کند.
به هر حال، در این میان رحیم خان چلبیانلو به دستور محمدعلی شاه بر تبریزیان تاخت و یکی از نخستین اهداف او تخریب و تاراج محله خیابان بود که از لحاظ نظامی و شمار مجاهدان در درجه اول اهمیت قرار داشت.
حملات بیوک خان، پسر رحیم خان به خیابان راه به جایی نبرد و رحیم خان خود به تبریز تاخت و همزمان، به تحریک پاخیتانف، سرکنسول روسیه مردم بیمناک شده، فریب خوردند و بیرقهای سفید به علامت صلح با قوای دولتی بر خانههای خود برافراشتند.
اوضاع طوری واژگونه شد که باقرخان هم ناچار به خانه میرهاشم خیابانی پناهنده شد و از روسها تأمین خواست و حتی گفتهاند که بیرق سفید بر سردر خانهاش آویخت.
قوای روس تبریز را تصرّف کرد و جبهه مشروطه خواهان را از هم پاشید.
پناه بُردن به کنسولگری عثمانی
انجمن ایالتی آذربایجان و رهبران مشروطه خواه که نگران جان ستارخان و باقرخان بودند آن دو را به تحصّن در کنسولگری عثمانی راضی ساختند.
در حالی که رحیم خان کدخدایان تبریز را وادار میکرد تا 90 نفر از سران مجاهدان را که باقرخان در رأس آنها قرار داشت، به او تسلیم کنند، دلیری ستارخان که بیرقهای سفید را فروکشید و باقرخان را رسماً به ادامه مبارزه فراخواند، اوضاع را به نفع مشروطه خواهان تغییر داد.
باقرخان پس از اظهار پشیمانی، به درخواست انبوه مردمی که از مسجد صمصام خان به سوی خانه او روان شدند، دوباره به تکاپو برخاست و عزم مقابله با رحیم خان کرد. سرانجام نیز به همت او و دیگر مجاهدان، محل استقرار رحیم خان در باغ شمال تصرف شد
پس از آن، رشته امور شهر در دست مجاهدان افتاد و طرفداران شاه و مرتجعان که در شبکهای مفسدهانگیز به نام «انجمن اسلامیه» گرد آمده بودند، به ناچار شهر را ترک کردند.
آغاز جنگ خونین
با اینهمه، عینالدوله به دستور شاه، شهر را در محاصره گرفت و جنگی خونین آغاز شد و باقرخان که اردویش مقابل قوای عینالدوله قرار داشت، رشادتهای کمنظیر نشان داد، و چون نمایندگان روس و انگلیس به بهانه حمایت از اروپاییان، اولتیماتوم شدیداللحنی خطاب به انجمن ایالتی تبریز فرستادند، باقرخان به این اخطار وقعی ننهاد و از کار دست نکشید.
ورود روسهای کثیف به تبریز
در پی این اخطار، قوای روسی وارد شهر شد و ستارخان و باقرخان برای پرهیز از دادن بهانه به دست متجاوزان، مجاهدان را از هرگونه حرکت برضد این قوا باز داشتند.
و خود با آنکه در آغاز پیشنهاد انجمن ایالتی مبنی بر تحصن در کنسولگری عثمانی را نپذیرفتند، سرانجام در ژوئن 1909 ناچار به آنجا پناهنده شدند.
با اینهمه، روسها که از حضور باقرخان و ستارخان در تبریز سخت واهمه داشتند، با کنسولگری (شهبندرخانه) عثمانی وارد مذاکره شدند و سرانجام از استانبول دستور رسید که این «خادمان وطن» به عثمانی بروند، وگرنه مورد حمایت آنها نخواهند بود.
دولت روسیه هم به کنسول خود در تبریز دستور داد تا خروج ستارخان و باقرخان از تبریز، قوای روس را در شهر نگاه دارد.
انقلاب مشروطه پیروز میشود
در این کشاکشها مجاهدان مشروطه خواه گیلان و اصفهان به سوی تهران پیشروی کردند، و در قریه بادامک به هم پیوستند و در 23 جمادی الاخری 1327 وارد تهران شدند و پس از جنگهای خیابانی و تصرف مراکز دولتی به حکومت سیزده ماهه استبداد صغیر و به سلطنت خودکامه محمدعلی شاه پایان دادند و حکومت موقت، را برقرار کردند.
روسها تبریز را ترک نمیکنند!
در این میان، که تهران به دست مجاهدان بختیاری و گیلانی فتح شد، مخبرالسلطنه والی آذربایجان گردید و با استقبال ستارخان و باقرخان روبهرو شد. وی از آغاز رشته امور را در دست گرفت و اعلام کرد که کسی جز دولت و انجمن ایالتی در اداره امور مداخله نکند.
مخبرالسلطنه از همان بدو ورود به تبریز از روسها خواست شهر را از قوای نظامی خود تخلیه کنند، اما روسها حضور افراد مسلح ستارخان و باقرخان را بهانه کردند و به درخواست والی ترتیب اثر ندادند.
فشار سیاسی روسها
روسها برای بیرون کردن ستارخان و باقرخان از تبریز فشار سیاسی خود را تشدید کردند.
سفیر بریتانیا در پطرزبورگ در گزارشهایش به این نکته اشاره میکند. مخبرالسلطنه هم با بیرون رفتن این دو از تبریز موافق بود به دلیل اینکه از دستورهای دولت اطاعت نمیکردند.
در هرحال هر دو مخالفانی داشتند و حتی در روزنامه شمسِ استانبول و حبل المتین کلکته انتقادهایی از آنان چاپ شده بود.
چون حضور این دو در تبریز، با توجه به فداییان مسلحی که در اختیار داشتند، شهر را در حالت اغتشاش و نگرانی دایم نگاه میداشت و بهانه به دست روسها میداد، دولت مرکزی ظاهراً به تلقین مخبرالسلطنه از آنها دعوت کرد تا به تهران بروند، اما آنها دعوت را نپذیرفتند.
سردارد و سالار ملی وارد تهران میشوند
به هر حال سردار و سالار ملی در ربیع الاول 1328در میان استقبال بیسابقه مردم وارد تهران شدند.
ملکزاده به نقل از سردار ظفر بختیاری مینویسد: «استقبالی که مردم تهران از این دو قهرمان مدافع تبریز کردند تا این زمان از هیچ پادشاهی به عمل نیامده بود»
در آن روز پیشبازکنندگان از هر وسیله نقلیه ای که در پایتخت وجود داشت استفاده کردند.
دولت به پذیرایی باشکوهی از آنان پرداخت و احمد شاه جوان هر دو را سخت محترم داشت. آنگاه ستارخان را نخست در باغ صاحب اختیار، و سپس در پارک اتابک، و باقرخان را در باغ عشرتآباد جای دادند و مجلس شورای ملی نیز با اهدای لوحی به تقدیر از آنها برخاست و تصویب کرد که ماهانه به هر یک 1000 تومان مقرری پرداخت گردد.
کشمکش و تحویل ندادنِ اسلحه از سوی تبریزیها
پس از انقلاب ستارخان به همراه یارانش در باغ اتابک سکونت کردند و در همین حال در مجلس قانونی تصویب شد که نیروهای مسلح باید اسلحههای خود را تحویل دهند اما ستارخان و یارانش به دلیل تجاوز روسیه از تحویل اسلحه خود سرباز زدند و همین دلیل باعث شد تا قوای مشروطه در سال 1289 به باغ اتابک حمله کرده و نیروهای اندک ستارخان را شکست دهند.
مرگ ستارخان
درپی جنگی که برای تصرف باغ اتابک صورت گرفت از چندین عراده توپ و 500 مسلسل 60 تیر استفاده شد، به دنبال استفاده از این تجهیزات 300 نفر در 5 ساعت کشته شدند و ستارخان نیز از ناحیه پا دچار اصابت گلوله شد و به دست قوای دولتی افتاد.
ستارخان چهار سال بعد در اثر عفونت همین زخم درگذشت. باقرخان نیز دستگیر و تحقیر شد اما چندسال بعد آزاد شد.
سرانجام سالار ملی
باقر خان نیز چند سال بعد، در آغاز جنگ جهانی اول، در زمره گروهی از آزادیخواهان در محرم 1915 رهسپار قلمرو عثمانی در عراق شد.
شکست آلمان در این ناحیه و پراکنده شدن آزادی خواهان، باقرخان و یارانش را به فکر بازگشت به ایران انداخت، و در یکی از ماههای 1335، و به ظن قوی در نیمه دوم آن سال، در قضیه مهاجرت ملّیون به کرمانشاهان و خاک عثمانی با هیجده تن از همراهانش در قلعه شیخ وهّاب و محمدامین کرد طالبانی در نزدیکی قصر شیرین بناچار توقف و بیتوته کردند، و منتظر ماند تا روسها از ایران خارج شوند و راه کرمانشاه به تهران باز شود.
مرگ باقرخان
شبی که با رفقایش بود و سکههای طلا همراه داشتند، محمد امین کردِ طالبانی که دزد و راهزن بود به طمع اموال و سکّهها نیمه شب با افراد خود سر باقرخان و همراهانش را در خواب بریدند و اجسادشان را در گودالی خاک کردند.
چند روز بعد مأموران انگلیسی که از سابقه شرارتهای محمدامین آگاه بودند، از ماجرا خبر یافتند و او را گرفتند و مقامات نظامی انگلیس اجساد را از زیر خاک بیرون آوردند و پس از معاینه و عکسبرداری دقیق مجدداً در همان محل به خاک سپردند.
آرامگاه
در آذرماه 1354 جسد باقرخان، سالار ملی از روستای محمدامین که اکنون بیشمان نام دارد، به تبریز منتقل، و با احترام در گورستان طوبائیه دفن شد و بنایی شایسته بر گور او برپا گردید و چندی بعد نیز یکی از خیابانهای تبریز «سالار ملی» نام گرفت.